ارمیا ارمیا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

ارميا خوشمزه ترين آلــــــــــــــــــــــوچـــــــه

تولد ارميا

سلام با تاخير چند روزه خبرها زياده اما فعلا از همه مهمتر اينه كه پسملي ما دنيا اومد فقط عمه فاطمه با دوربينش عكس گرفته خودمم يه چندتايي گرفتم اما بيشتر عكسها تو دوربين عمه فاطمه است. بالاخره ارمياي ما هم اومد از تاريخ بستريم كه 11/11 بود تا همين ثانيه و لحظه كه 19/11 هست من بيمارستان بودم كه بعدا مفصل توضيح ميدم جريانات رو عكس از اولين روز تولد كپ داداش اميرحسينننننن اينم گل پسر ما   ...
19 بهمن 1391

دارم ميرم بيمارستان

سلامممممممممم ني ني عسلم من الان دارم حاضر ميشم برم بيمارستان خيلي كار دارم همش ناتمومه الان زنگ زدم بيمارستان گفتن بايد تا ساعت 1 و نيم بيياي براي بستري شدن همه كارام در هم شد آرايشگاه نرفتم فردا صبح به خانواده سه نفري ما ميپيوندي عزيزم داداش اميرحسينم پيشم نيست به بابايي گفتم نره امروز مهد بردش دلم براش تنگ ميشه نگرانشم اما خدا را شكر مامانم هست مواظبش اينم از آخرين آپمون توي دوران بارداري دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتون دارم فرشته هاي من ...
11 بهمن 1391

اسمممممممم

عزيز دلم تا الان نامي نداري يعني من انتخاب كردم بابايي هم همينطور كه من با بابا سيامك مخالفم پس اون منتفيه اما يه چيز جالب كه توي پستهاي قبلي داداش اميرحسين هم گفتم اينه كه اميرحسين خودش برات يه اسم انتخاب كرده و به همه هم ميگه من يه داداش دارم داداش آلوچه اس ،اسمش هم پويانه خودم يگبار به اين مسئله فكر كردم كه اون اسمي رو كه اميرحسين ميگه بزارم اما خوب باز برگشتم بر سر خونه اول خودم همون اسمي كه دوست دارم البته الان لو نميدم چي انتخاب كردم چند مدت پيش عمو حميد بهم گفت من اگه جاي شما بودم اسمي رو كه اميرحسين ميگه رو ميزارم خيلي خاطره ميشه وقتي داداشش بزرگ شه بگن كي اسمت رو انتخاب كرده بعد خودش بگه داداش بزرگم وقتي من تو شكمم مامانم بودم منو...
4 بهمن 1391

خريدهاي پاياني

سلام پسملي خوشگلم از ديروز رفتم بازار تا اگه چيزي جا انداختم رو تموم كنم خلاصه وقتي ما خانومها پامون به بهانه خريد به بازار باز شه ديگه كار تمومه ها يه عالمه خريد كردم البته قيمت بعضي جنسها نجومي بالا رفته بود ديگه با اين شرايط از نظر من هرچي كه ضرورت نداره نبايد خريد كرد حالا خوبه من از زمان داداشي تخت و پارك كالسكه خلاصه همه چي دارم اون موقع من براي داداش اميرحسين مارك پيرگاردين رو خريدم كه اولا اصلا تو بازار نيست به دليل گروني حالا همين ماركهاي مسخره كلي قيمت داره چه برسه به پيرگاردين مغازه هاي بهار هم كه هرچي تو انبار دارن ميفروشن با قيمت گزاف كلا بازاريها اين وسط عمرا ضرر كنن،خلاصه خريدها رو دادم عمو حميد با خودش ببره دفتر، كه بعدا با خ...
4 بهمن 1391
1